انقلاب اسلامی ایران

انقلاب اسلامی ایران

 

انقلاب اسلامی ایران، قیام مردم ایران به رهبری امام خمینی، از مراجع تقلید شیعه که موجب سقوط نظام پادشاهی و ایجاد نظام جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ش برابر با ۱۹۷۹م شد. آغاز این حرکت با اعتراضات امام خمینی و دیگر علمای دینی به رفتارهای خلاف دین

دستگاه حکومتی از سال ۱۳۴۱ش آغاز شد. در عاشورای سال ۱۳۴۲ش امام خمینی در مدرسه علمیه فیضیه قم سخنرانی کرد و در پی اعتراضات تند به حکومت بازداشت شد. این واقعه موجب قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ش و حرکت‌های اعتراضی مردم و درگیری با مأموران حکومتی در برخی

از شهرهای ایران شد و در نتیجه کشتار برخی معترضان گردید.

اعتراض مجدد امام خمینی به لایحه کاپیتولاسیون باعث دستگیری دوباره وی در سیزده آبان ۱۳۴۳ش و تبعیدش به ترکیه و پس از آن نجف گردید. مبارزات انقلابیون در خفا ادامه یافت تا این که درگذشت مشکوک سید مصطفی خمینی فرزند آیت‌الله خمینی در آبان‌ماه ۱۳۵۶ش باعث علنی

شدن دوباره مخالفت‌های مردم با نظام سلطنتی شد.

انتشار مقاله‌ای با عنوان ایران و استعمار سرخ و سیاه در روزنامه‌ اطلاعات (۱۷دی ۱۳۵۶ش) که در آن به مراجع تقلید شیعه و به خصوص امام خمینی توهین شده بود، موجب تشدید حرکت‌های اعتراضی گردید. برخورد خشن و مسلحانه مأموران حکومت پهلوی در ۱۹ دی ۱۳۵۶ش

در قم به گسترده شدن اعتراضات و سرایت آن به شهرهای دیگر انجامید. از این تاریخ به بعد با برگزاری چهلم کشته‌شدگان واقعه ۱۹ دی قم و پس از آن شهر‌های دیگر، کشور ایران دستخوش درگیری‌های گسترده و سراسری شد. با تشدید اعتراضات مردمی، محمدرضا پهلوی در ۲۶

دی ۱۳۵۷ش ایران را ترک کرد.

امام خمینی که از عراق به پاریس تبعید شده بود و با مصاحبه‌ها و پیام‌های خود انقلاب را رهبری می‌کرد، در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ش به ایران بازگشت و در ۲۲ بهمن همان سال نظام پادشاهی رسماً سقوط کرد.

مخالفت‌ها با حکومت پهلوی

مخالفت با حکومت محمدرضا پهلوی در ایران از دهه ۱۳۳۰ش آغاز شد. ملی شدن صنعت نفت، مبارزات و ابراز مخالفت توسط آیت‌الله کاشانی و فعالیت‌های انقلابی جمعیت فدائیان اسلام به رهبری سید مجتبی نواب صفوی از این جمله‌اند.[نیازمند منبع] این مبارزات به استثنای حرکت

فدائیان اسلام، در راستای تغییر حاکمیت در ایران نبودند و عمدتا در مدت‌زمانی کوتاهی جریان داشتند. فدائیان معتقد بودند که حرکت کلی حکومت بر خلاف دین اسلام و مذهب تشیع است.[۱] تا اواسط دهه ۱۳۴۰ش مخالفت مؤثری با حکومت پهلوی رخ نداد و قدرت مطلق سیاسی و

اجتماعی در اختیار شاه بود. پس از آغاز این دهه بود که رخدادهایی موجب آغاز اعتراضات علما و در پی آن عموم مردم ایران در برابر حکومت گردید.[نیازمند منبع]

تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی

در ۱۶ مهر ۱۳۴۱ش لایحه‌ای با عنوان انجمن‌های ایالتی و ولایتی به تصویب هیئت دولت رسید.[نیازمند منبع] این قانون در موادی مربوط به انتخابات، شرط مسلمان و مرد بودن را از کاندیداها و انتخاب‌کنندگان و نیز سوگند انتخاب‌شوندگان به قرآن را حذف کرده بود.[۲] تصویب چنین مواردی

مخالفت‌های صریح علما به‌ویژه آیت‌الله خمینی را در پی داشت. پس از جلسه‌ای مشورتی آیت‌الله خمینی، آیت‌الله محمدرضا گلپایگانی و آیت‌الله سید کاظم شریعتمداری، طی تلگراف‌هایی اعتراض خود را نسبت به لایحه مزبور ابراز داشته و خواهان الغای سریع این مصوبه شدند.[۳] رژیم

در هفتم آذر همان سال، طی جلسه‌ای لغو تصویب‌نامه ۱۳۴۱/۷/۱۶ را اعلام و علما و مراجع قم را شبانه و طی تلگرف از تصمیم خود آگاه کرد.[۴]

انقلاب سفید

سال ۱۳۴۲ش محمدرضا پهلوی پروژه‌ای با عنوان انقلاب سفید آغاز کرد و قانونی در شش بند اصلی که بعدها به هجده بند رسید را در معرض رفراندوم عمومی گذاشت. برخی تغییراتی که قرار بود در سایه این انقلاب رخ دهد عبارت بودند از: اصلاحات ارضی و الغای نظام ارباب و رعیتی؛

ملی کردن جنگل‌ها و مراتع؛ تبدیل کارخانه‌های دولتی به شرکت‌های سهامی و فروش سهام آن‌ها جهت تضمین اصلاحات ارضی؛ مشارکت کارگران در سود خالص کارخانه‌ها؛ تجدیدنظر اساسی در قانون انتخاب به منظور اعطای حقوق کامل و برابر سیاسی به زنان؛ ایجاد سپاه دانش، به

منظور سوادآموزی و اشاعۀ فرهنگ در روستا‌ها.[۶]

ار دیگر آیت الله خمینی اعتراض خود را آشکار نمود و در پاسخ به استفتایی در زمینه رفراندوم به دو اشکال شکلی و ماهوی اشاره کرده بود:

  • اشکالات شکلی عبارت بودند از: عدم پیش‌بینی رفراندوم در قانون اساسی و در نتیجه عدم صلاحیت رژیم در برگزاری آن، ناآگاهی مردم از ماهیت پنهان انقلاب سفید، ارعاب و تطمیع مردم توسط رژیم برای شرکت در انتخابات، احتمال تقلب در رأی‌گیری.[۷]
  • از لحاظ ماهوی: این پروژه از آنجا که با مشورت و هماهنگی آمریکا و غرب شکل گرفته بود در نتیجه با استقلال کشور در تضاد و در راستای منافع بیگانگان پیش خواهد رفت.[۸]

دوم بهمن ۱۳۴۱ش امام در اعلامیه‌ای مخالفت با این طرح و رفراندوم را با ذکر دلایل اعلام کرد و انقلاب سفید را در برابر احکام اسلامی بی‌اعتبار دانست.[۹] همزمان چند تن از مراجع دیگر مانند گلپایگانی، خویی، خوانساری، بهبهانی و شریعتمداری نیز اعلامیه‌هایی در محکومیت و

تحریم رفراندوم منتشر کردند.[۱۰] شاه که در یک سخنرانی تبلیغاتی مخالفان را ارتجاع سیاه خطاب کرده بود[۱۱] روز ۴ بهمن به قم سفر کرد ولی هیچ یک از روحانیون برجسته حتی تولیت آستان حضرت معصومه(س) در مراسم استقبال حاضر نشدند. شاه از زیارت حرم نیز خودداری کرد

و در برابر صحن طی نطق تندی، مجددا به روحانیت توهین کرد و این گروه را مانع پیشرفت خطاب کرد. رفراندوم در ۶ بهمن انجام گرفت. حکومت اعلام کرد که با استقبال پرشور و بی‌نظیر روبرو گردیده و با ۵ میلیون و ۶۰۰ هزار رأی موافق در مقابل ۴ هزار و ۱۵۰ رأی مخالف به تصویب ملت

رسید.[۱۲] روحانیون در مواجهه با این وضعیت به پیشنهاد امام خمینی تصمیم گرفتند که ماه رمضان آن سال را که از روز بعد از رفراندوم شروع می‌شد به‌عنوان اعتراض به دولت، از رفتن به مساجد خودداری نمایند و برای جلب نظر عمومی در تمام ماه رمضان مساجد تعطیل شود.[۱۳]

واقعه مدرسه فیضیه

نوشتار اصلی: واقعه فیضیه

به دنبال تنش‌های ایجاد شده، آیت الله خمینی طی اعلامیه‌ای اعلام کرد: «دستگاه حاکمه می‌خواهد با تمام کوشش به هَدمِ احکام ضروریهٔ اسلام قیام و به دنبال آن مطالبی است که اسلام را به خطر می‌اندازد. لذا اینجانب عید نوروز را به‌عنوان عزا و تسلیت به امام عصر (عجل الله

تعالی فرجه) جلوس می‌کنم و به مردم اعلام خطر می‌نمایم.»[۱۴]

عصر ۲ فروردین ۱۳۴۲ مصادف با شهادت امام صادق(ع)، (۲۵ شوال ۱۳۸۲ق) مجلس سوگواری از طرف آیت الله گلپایگانی در مدرسه فیضیه برگزار شد. تعدادی از وابستگان شاه در دو گروه ۷۰ و ۳۰ نفری در دو طرف مجلس قرار گرفته بودند و به نوبت صلوات می‌فرستادند.[۱۵] پس از پایان

سخنرانی حاج شیخ مرتضی انصاری یکی از آنها فریاد زد «برای سلامتی شاهنشاه آریامهر صلوات» مردم به هیجان آمدند و درگیری شروع شد.[۱۶] کماندو‌ها و افراد حکومت به هر طلبه‌ای که می‌رسیدند از وی می‌خواستند که «جاوید شاه» بگوید سپس وی را زیر مشت و لگد گرفته و

کتک می‌زدند. عده‌ای طلاب به طبقه فوقانی مدرسه رفته و با پرتاب سنگ و آجر به کماندو‌ها حمله کردند. مهاجمان به طبقه بالا رفته و در آنجا ضمن درگیری و مضروب ساختن تعدادی از آن‌ها، چند نفر را از جمله سید یونس رودباری از بالا به پائین انداختند.[۱۷] مأموران شاه کتاب‌ها را پاره

کردند و لوازم و اثاث طلاب را به میان صحن مدرسه ریختند.[۱۸] در پی این جریان آیت الله خمینی اعلامیه علیه شاه صادر کرد: «اینان با شعار «شاه‌دوستی» به مقدسات مذهبی اهانت می‌کنند. شاه‌دوستی یعنی غارتگری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، و تجاوز به مراکز علم و

دانش؛ «شاه‌دوستی» یعنی ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانه‌های اسلام و محو آثار اسلامیت… با این احتمال، تقیه حرام است؛ و اظهار حقایق، واجب…»[۱۹]

۱۵ خرداد ۱۳۴۲

آیت الله خمینی در بعد از ظهر عاشورای سال ۱۳۸۳ق (۱۳ خرداد ۱۳۴۲ ش) با اعلام قبلی برای سخنرانی در مدرسه فیضیه قم حاضر شد و در سخنانی پس از شرح رخداد کربلا با تشبیه حمله مدرسه فیضیه به این واقعه، شاه را مورد انتقاد قرار داد.[۲۰] در پی این سخنرانی، نیروهای

حکومت پهلوی وی را دستگیر و شبانه به تهران بردندسید حسن طباطبایی قمی و بهاءالدین محلاتی دو روحانی دیگری بودند که دستگیر و به تهران منتقل شدند.[۲۱] صبح روز پانزدهم خرداد، مردم قم و سایر شهر‌ها در واکنش به دستگیری امام خمینی دست به اعتراض زدند. مأموران

نظامی به تظاهرکنندگان تیراندازی کرده و معترضان نیز با چوب‌ و سنگ به دفاع از خود برخاستند. تعدادی از مردم کشته و مجروح شدند. علما هم باارسال تلگراف، صدور اعلامیه و فرستادن نامه اعتراض خود را ابراز نمودند.[۲۲] برخی از علما نیز به تهران مهاجرت کردند.[۲۳] در ۱۸

فروردین ۱۳۴۳ش، پس از سالگرد واقعه فیضیه آیت الله خمینی آزاد شد و به منزل خود در قم منتقل شد.[۲۴]

لایحه کاپیتولاسیون

در تیر ۱۳۴۳ محمدرضا شاه به آمریکا رفت و مورد استقبال مقامات آمریکایی قرار گرفت. حاصل این سفر و مذاکرات اعطای کمک‌های نظامی آمریکا در برابر وضع قانون کاپیتولاسیون( به فرانسوی capitulations) یا مصونیت قضایی نظامیان آمریکا در ایران بود. [۲۵] ۲۱ مهر سال ۱۳۴۳

مجلس شورای ملی لایحه کاپیتولاسیون را تصویب کرد. ۴ آبان ۱۳۴۳ آیت الله خمینی در سخنرانی تندی به انتقاد پرداخت: “اگر یک خادم آمریکایی، اگر یک آشپز آمریکایی، مرجع تقلید شما را وسط بازار ترور کند… دادگاه‌های ایران حق محاکمه ندارند… اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را

زیر بگیرد بازخواست خواهد شد…”.[۲۶] به دنبال این سخنرانی، آیت الله خمینی شب ۱۳ آبان سال ۱۳۴۳ش شبانه دستگیر و بلافاصله به ترکیه تبعید شد. لایحه کاپیتولاسیون با انقلاب ۵۷ و تشکیل شورای انقلاب ملغی شد.[۲۷]

اوج‌گیری و پیروزی انقلاب

در آبان سال ۱۳۵۶ش سید مصطفی خمینی فرزند آیت الله خمینی، به طرز مشکوکی درگذشت.[۲۸] مخالفان حکومت پهلوی، دستگاه‌های امنیتی را عامل قتل او می‌دانستند. با برگزاری مجالس بزرگداشت برای او، مخالفت‌ها در ایران اوج گرفت.[۲۹]

«ایران و استعمار سرخ و سیاه» نام مقاله‌ای بود که در ۱۷ دی ۱۳۵۶ در روزنامه اطلاعات با امضای «احمد رشیدی مطلق» منتشر شد. این مقاله که با نام مستعار نوشته شده بود،[یادداشت ۱] حاوی مطالبی تند علیه آیت‌الله خمینی بود و او را مردی «بی‌اعتقاد» و «وابسته و سرسپرده

به مراکز استعماری» نامیده بود.. انتشار این مقاله با اعتراضات زیادی روبرو شد و نقطه عطفی در شتاب گرفتن ناگهانی اعتراضات به حکومت پهلوی شد.[۳۰] مأموران دولتی در ۱۹ دی ۱۳۵۶ به مردم و روحانیون معترض قم تیراندازی کردند و تعدادی از مردم نیز کشته شدند. اعتراض مردم

شهرهای دیگر به این کشتار باعث شدت گرفتن درگیر‌ی‌ها و اعتراضات شد. در ۱۷ شهریور سال ۱۳۵۷ش مأموران دولتی تعداد زیادی از تظاهر کنند‌گان را کشتند.

امام خمینی مجبور به ترک عراق و اقامت در فرانسه شد. امکانات ارتباطی در فرانسه باعث تقویت ارتباط انقلابیون با رهبری انقلاب شد. در دی ۱۳۵۷ محمدرضا پهلوی مجبور به خروج از کشور شد و کمتر از یک ماه بعد در ۱۲ بهمن همان سال آیت الله خمینی پس از ۱۵ سال تبعید

به ایران بازگشت و ده روز بعد، در ۲۲ بهمن نظام سلطنتی پهلوی به طور رسمی سقوط کرد.

روحانیان مخالف انقلاب

تعدادی از روحانیون، در قبال حکومت پهلوی، دیدگاهی متفاوت با دیدگاه امام خمینی داشتند. آنان را می‌توان در سه دسته جای داد:

۱- روحانیت وابسته به حکومت:‌ بیشتر میان روحانیون درجه سوم و چهارم و به صورت استثنا میان روحانیون درجه دوم نیز چنین افرادی وجود داشت. بیشتر افراد وابسته، روحانیونی بودند که در ادارات اوقاف یا دفاتر طلاق و ازدواج مشغول به کار بوده و به نوعی مجبور بودند در خدمت رژیم

باشند. طبعا شمار آنان اندک نبود. چندان که نقش آنان نیز در ایجاد ارتباط میان مردم با دربار به صورت دعا برای شاه یا رفتن در مراسم استقبال و همراهی شاه در حرم‌های زیارتی برای رژیم ارزشمند بود. اینها گروهی بودند که دربار به حمایت از آنها دلبسته بود تا هم از داخل یکپارچگی

روحانیت را در برابر رژیم بشکنند و هم سدی در برابر کمونیست‌ها باشند.[نیازمند منبع]

۲- گرایشی که از دخالت در سیاست پرهیز داشت و تنها مواقع بسیار خاصی به دلایلی برای پادرمیانی یا چیزی شبیه آن، ممکن بود به نوعی حرکت سیاسی دست بزند. این جریان که به گونه‌ای خاص تقدس گرا و گاه ولایتی بود به دلایل مختلف و از جمله همین تقدس گرایی،

غیرسیاسی شده بود. [نیازمند منبع]

برخی از رهبران انجمن حجتیه نیز به لحاظ فکری یا از روی تقیه ظاهرا همین گونه می‌اندیشیدند و بر این باور بودند که اساسا حکومت را نمی‌توان به غیر معصوم سپرد. رویکرد تاریخی مرجعیت در روزگار پس از مشروطه نیز چنین اقتضایی داشت.[نیازمند منبع]

۳- گروهی از روحانیون بودند که در عین مخالفت با پهلوی و مظاهر فساد آن، حاضر به ورود در یک مبارزه قهرآمیز و تند نبودند. مبانی این گروه نیز متفاوت و انگیزه‌هایشان مختلف و درجه دخالتشان هم در سیاست متفاوت بود.[نیازمند منبع]

باورهای شیعی در انقلاب

رهبری انقلاب اسلامی مرجع تقلید بود و سایر رهبران مبارزه نیز تحصیل‌کردگان حوزه علمیه بودند. بسیاری از مراجع تقلید وقت نیز با انقلاب همراهی می‌کردند. تعداد زیادی از اساتید و مدرسان حوزه‌های علمیه به خصوص حوزه علمیه قم جزو مبارزان بودند و بیانیه‌هایی علیه سلطنت

پهلوی صادر می‌کردند.[نیازمند منبع]

مهم‌ترین راهپیمایی‌ها علیه نظام سلطنتی در روزهای تاسوعا و عاشورا سال ۱۳۵۷ش اتفاق افتاد که مردم برای عزاداری واقعه کربلا و امام حسین(ع) به خیابان‌ها آمده بودند. مساجد و حسینیه‌ها از پایگاه‌های اصلی مخالفان به شمار می‌رفتند.[نیازمند منبع]

یکی از مهم‌ترین شعارها و خواسته‌های انقلابیون طلب حکومت اسلامی یا جمهوری اسلامی بود.

نظریه ولایت فقیه

نوشتار اصلی: ولایت فقیه

نظریه ولایت فقیه از مبانی نظری انقلاب اسلامی و شکل‌گیری نظام جمهوری اسلامی است. بر اساس این نظریه حکومت و اداره جامعه بر عهده فقیهان است و شخص دیگری نمی‌تواند متولی حکومت باشد. امام خمینی که رهبری بخش مهمی از مخالفت‌ها با حکومت پهلوی را داشت

در دوران تبعید در نجف، نظریه ولایت فقیه را تببین کرد. مجموعه گفته‌های او به صورت‌ کتاب و جزوه و نوار کاست به ایران رسید.

لینک کوتاه مطلب: http://gozaltabrizim.com/GozaLIyIZs
دیدگاه خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ده − سه =

بالا